جات تو خونه خالیه
الان که دارم برات مینویسم ساعت ١٩:٥است و تو خونه مامانی جون هستی. امروز صبح با هم رفتیم خونه مامانی جون،کلی با داییها وخاله بازی کردی و آتیش سوزوندی نفسم (خاله میذارتت رو صندلی و......) امشب،شب هفت پدر بزرگ آقا فرشاد هستش ومن شما رو گذاشتم پیش مامانی و اومدم خونه حاضر بشم تا بابا بیاد دنبالم بریم مراسم ختم. الان که رسیدم خونه دیدم چقدر جات تو خونه خالیه نفسم زنگ زدم خونه مامانی ودایی گفت هنوز خوابی داشتم میومدم خوابوندمت،آخه اگه ببرمت فقط میخوای راه بری و بازی کنی به خاطر همین &nb...
نویسنده :
مامان مریم
19:33